پنج ماه از مهمون دل مامانی بودنت گذشت
ناز گلم ، دختر عزیزم ، پاره ی تنم. بالاخره پنج ماه از ماههای انتظار گذشت و ساعت شنی داره چهار ماه آخر رو بصورت معکوس میره. دختر نازم پنج ماه از با هم بودن باهم نفس کشیدنمون گذشت. پنج ماهه که من وعلی جون دیگه سه نفر شدیم و با عشق وفکر شما زندگی می کنیم.پنج ماهه که به من لیاقت مادر بودن وحس ناب بودنت رو هدیه دادی و زندگیمون رنگ تازه گرفته. پنج ماهه که قدم پر خیرت رو تو زندگیمون گذاشتی و از عشقت لبریزیم.پنج ماهه که دیگه من نیستم و... همه ی اینها رو مدیون بودنتم این ماه پنجم خیلی ماه پر هیجانی برامون بود. همش جشن و مهمونی و شادی و فکر اینکه توی تمام این اتفاقهای خوب تو با من هستی من رو مغرور میکرد و لذتم...
نویسنده :
مامانی
7:35